زینت بخش مرد، دانش و بردباری اوست . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
درخواست فوت همسر! + چهارشنبه 91 مهر 26 - 1:12 عصر

تعجب کردم
خیلی جالب بود
تا وارد صفحه «خدمات ویژه» سایت شدم
سایتی که برای ارائه خدمات اداری یکی از مراکز مرتبط طراحی شده است
اولین گزینه‌ای که دیدم این بود:

برای بنده بسیار جالب و تأثیرگذار
و حتماً برای دیگران نگران‌کننده
اگر سرویسی باشد که بتوانی «درخواست فوت همسر» در آن بدهی...!
به نظر شما چقدر مشتری خواهد داشت؟! :)

وقتی مدیریت محتوایی سایت به دست یک کارشناس محتوا نباشد
و نیروهای فنی خودشان سایت را ببندند
تجربه نشان داده است که فکاهی‌هایی اتفاق می‌افتد
مانند این مورد!

[نام مرکز را هش کردم تا شبهه هدم آبرو در بین نباشد]

 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اعتراف به نامادری! + پنج شنبه 91 مهر 20 - 4:0 عصر

- آخر به پرسشت پاسخ داد؟
آیا چیزی ارزشمندتر از فرزند در نظر دارد؟
آرزویی که به خاطر آن از بچه‌هایش گذشته باشد؟
«ابتدا تلاش می‌کرد کمبود مالی را دلیل رها کردن فرزندان بداند»

30/5/1391 15:02
بانفقه ی که میریختید،برحسب عرف و حرفهای پدرومادرخودتان وهرانسان عاقل یک زندگی اداره نمیشد!من با کمکهای دیگرزندگی رو اداره میکردم که شما آنهارا ندادی!

- چقدر نفقه می‌دادی؟
«آن مقدار که دادگاه اعلام کرده بود و می‌توانستم
تو بگو هر ماه 220 هزار تومان
120 تومان نفقه به اضافه هر سه ماه 300 تومان به عنوان مهریه‌ای که حقی در آن نداشت»

مهریه را از بابت کمک به نفقه فرزندان می‌داد
«درآمدم 360 تومان در ماه است
یارانه دولت را هم که حساب کنیم می‌شود حدود 500 هزار تومان»

- واقعاً هم ماهی 220 هزار تومان مبلغ زیادی نیست.
«می‌دانم، ولی حساب کن که دو میلیون و هشتصد هزار تومان نقد دادم هنگام طلاق
پنج میلیون تومان هم قبل از بخشش مهریه داده بودم که در حساب داشت
آن ده میلیون تومانی هم که مادر خودش از بابت سهم‌الارث داده بود
همه را در اختیار دارد
از عواید آن نمی‌توانست بهره برد؟!
من که حتی یک دهم این مقدار هم پس‌انداز ندارم!»

- چگونه ادامه دادی؟
«بحث را به محور اصلی باز گرداندم
و هر بار صراحت بیشتری به کار بردم»

30/5/1391 15:08
- چیز عزیزی در زندگی دارید که بودن با فرزندان را عزیزتر از آن دانسته و حاضر به فداکردنش باشید، تا باقی عمر را با آنان سپری نمایید؟ عزیزترین را نام ببرید، مالی یا آبرویی، هر چیزی که حد علاقه به فرزندان را بنمایاند.

30/5/1391 15:45
من مادربچه هاهستم ودوستشان دارم و میتونم یه همسرمعمولی برای شماباشم.همانطورکه چهارسال بودم!نه کمترنه بیشتر!همانی که بودم الآن هم هستم!

و این‌جا تصریح دارد به عدم تغییر
و زوجه مطلقه به‌گونه‌ای درصدد است بگوید بر طریقی که می‌رود استوار است
و هیچ پشیمانی ندارد از گذشته خود
«در حالی که این در تناقض با پیامک‌های سری اول است!»

- بالاخره چه جوابی داد؟
«جوابی که مرا به تحیّر واداشت
رسماً گفت که حاضر نیست بچه‌ها را نگهداری کند
حضانت‌شان را نمی‌خواهد
مگر این‌که من شوهر ایشان باشم!»

- این که نشد حضانت!
یعنی حضانت با تو باشد و او در کنار تو مادری کند؟!
بدون تو فرزندان را نمی‌خواهد؟
پس چرا پارسال آن‌طور با زور دادگاه آمد و بچه‌ها را برد؟
«خیال می‌کرد اگر بچه‌ها را به زور بگیرد
من زن و فرزند را با هم باز خواهم گرداند
و می‌پذیرم با ایشان زندگی کنم! نوعی آزار برای رجوع بوده است!»

30/5/1391 15:47
در کنار شما مادر دلسوزی برای فرزندان هستم! بدون شما نه!

«و من به سؤال خود بازگشتم و به زبان او ترجمه کردم»

30/5/1391 15:55
- برای در کنار من مادر دلسوز بودن، چقدر حاضر به فداکاری می باشید؟ تا چه میزان میتوانید از خود بگذرید؟ عزیزترین چیزی که حاضرید بدهید، تا در کنار من، مادر فرزندان باشید؟

- چه شد؟
این‌جا بود که مطلقه بیرون ریخت
گنجینه اسرار را گشود و حقیقت را بر زبان آورد
این‌که چگونه به «هویت اجتماعی» می‌اندیشد
و آرزوهایی که همه عمر در دل داشته است
و امروز خود را در حال رسیدن به آن‌ها می‌بیند
«آن‌چه در پی‌اش بودم که بشونم، شنیدم!»

30/5/1391 17:08
باوجودی که آبرویم درسایت ریخته شده،درحال حاضر آبرویم انقلاب وآقاوفرهنگستان وپدرم هست،که حاضرم باشما که ازاینهادست  کشیدیدزندگی کنم! آبرویم مسئول بحث تفسیربودن درمؤسسه است که برای شماکنار میگذارم! آبرویم مسئول هیئت رزمندگان قم ومداح بودن است که آن هم فدای سیادت شما! آبرویم 6برادر هست که حاضرم به خاطر زندگی بگویم کاری به شمانداشته باشن! آبرویم داییهاوطایفه کشتـ[...]ـهاهستند که به  نظرشمابه آنهاچه بگویم! آبروم آقای سر[...] که برام خانه تهیه کرد،هست که حاضرم به خاطرشماخانه رو تحویل بدم وباشما زندگی کنم! آبروی من دردفاتر مراجع جامانده که شمابایدفکری برایش کنید!اگر از آبرو چیزدیگری دارم راهنمایی بفرماییدتادرموردش تصمیم بگیرم!جان ومال بعدازیک استراحت کوتاه!بااجازه! [بخشی از نام خانوادگی خاله و شوهرخاله حذف شد]

30/5/1391 18:25
جان عزیزم راکه چهارباردرزایمان تادم مرگ بردم، امادیگرنخواهم برد! مهریه حق من است اماهمانطورکه درآن چهارسال به خاطرآن زندگی رابه چالش نکشاندم من بعدازاین هم همینطورهستم! یک ماشین وعمره داشتم که به خاطرمادرسادات بودن بهم هدیه داده بودند؛عمره رارفتم وماشین راپس خواهم داد!یک سری وسایل خانه دارم که برای زندگی بابچهابودوهست!

31/5/1391 13:59
آسد[...]:میدونم وبرام تموم شده که تودیگه منونمیخوای!منم اصراری ندارم که باشماادامه زندگی بدم،اماخواهش میکنم بذاربدون دردسرودادگاه وچیزایی که هردومان دوس نداریم 24بچهارو ببینم!من مادرم ومیخوام بچهارو ببینم! [نام زوج حذف شد]

31/5/1391 14:21
- از پاسخ سابق شما روشن شد دلبستگی به فرزندان ندارید. لکن هنگامی که به قم آمدم مجال ملاقات شما را با آنان فراهم مینمایم. یکساعت و در محلی که متعاقبا اعلام خواهد شد. اگرچه فرزندان اصلا سراغی از شما نمیگیرند و میگویند حاضر به زندگی با شما نیستند و این بسیار برای ما عجیب بوده است.

رسواترین بخش ماجرا این‌جاست
پیامکی که زوج توجه مرا به آن جلب کرد
«در این پیامک اقرار دارد به عشق تمام زندگی‌اش
هویت اجتماعی که همیشه به دنبال آن بوده است
عزیزترین چیزی که در عمرش می‌تواند داشته باشد»

31/5/1391 15:21
خوب میدانی همیشه گوشه ذهنم این بودیک کارعلمی بکنم وعلاقه زیادی داشتم!اماشرایطش نبودونمی شد!حال شرایط فراهم شده؛هویت اجتماعی که یقین دارم موفق خواهم شد،این عزیزترین چیزی است که درعمرم میتونم داشته باشم!اگر به خاطرزندگی کنارش بذارم وفقط یه زن خانه دار سنتی بشم به نظرت چه معنایی میده؟ آیا همه ی عشق این نیست؟

31/5/1391 16:07
خوب میدانی همیشه گوشه ذهنم این بودیک کارعلمی بکنم وعلاقه زیادی داشتم!اماشرایطش نبودونمی شد!حال شرایط فراهم شده؛هویت اجتماعی که یقین دارم موفق خواهم شد،این عزیزترین چیزی است که درعمرم میتونم داشته باشم!اگر به خاطرزندگی کنارش بذارم وفقط یه زن خانه دار سنتی بشم به نظرت چه معنایی میده؟ آیا همه ی عشق این نیست؟

- و چه کردی؟
«من دیگر ادامه ندادم
پاسخ پرسشم را یافتم
روان‌سنجی کرده بودم که بدانم آیا دلش برای فرزندان تنگ است
یا یک علاقه معمولی بیشتر نیست
که اگر ببیند یا نبیند فرق چندانی نداشته باشد»

زوج می‌گفت اگر می‌فهمید دوری از فرزندان برایش قابل تحمل نیست به گونه دیگری رفتار می‌کرد
«شاید حاضر می‌شدم بیشتر کوتاه بیایم»
به خاطر این‌که هرگز مایل نیست با جدا کردن مادر از فرزندان
مورد غضب پروردگار قرار بگیرد
«اما خودش حاضر نبود بچه‌ها را ببیند
فقط می‌خواست به این بهانه وارد خانه من شود!»

2/6/1391 21:54
سلام خوبید؟ میتونم بپرسم کی برمیگردید؟ وکی وکجابرای دیدن بچها بیام؟

2/6/1391 21:55
- تا گذشتن زمان دادگاه و احراز امنیت.

2/6/1391 22:16
اگه خودمون سردیدن بچهاتوافق کنیم،درخواستم روپس میگیرم!چرا دادگاه بریم؟

2/6/1391 22:20
تقریبا دوماه بچه هارو ندیدم!من خیلی دلتنگم،آسد[...]! [حذف نام زوج]

و پس از این پیامک‌ها
زوج دیگر پاسخ نداد
تماس‌های تلفنی از سوی مادرشوهر ادامه داشت
«مادرم چندین بار تماس گرفت که بچه‌ها را به مادرشان نشان دهد
چند بار دم منزل‌شان برد
نیامدند که نیامدند»

- چرا پاسخ پیامک‌ها را ندادی؟
«امید به اصلاح اگر نباشد، دأبی ندارم برای پاسخ، که چه شود؟ اوقات خود و دیگران تلخ شود؟» [پ.ن. به اشتباه دعب نوشته شده بود که اصلاح شد]
و مطلقه دوباره پیامکی شگفت ارسال کرد:

4/6/1391 13:07
سلام امروزازمهدبچهابرای ثبت نام امسالشون زنگ زدن،کارشون خوب بود،اگه میخوای ثبت نامشون کنم!

و زوج آخرین پاسخ را این‌گونه داد
«نتوانستم به این پیامک پاسخ ندهم
بچه‌ای که مادر داشته باشد چرا باید مهدکودک بماند؟!»
- از چه ناراحتی؟
«این یک‌سالی که بچه‌ها را به زور گرفته بود، مهدکودک می‌گذاشت!»

4/6/1391 14:02
- از این که هر روز با دست خود غذا به دهنشان میگذارم و هر شب روی پای خود میخوابانم آنچنان در لذتم که حاضرم تمام عمر مشغول این مادری باشم و هرگز از خانه خارج نشوم. کما این که یکسال تمام در خانه ماندم و از تربیتشان متلذذ گشتم. این دو ماه نیز در این شهر امن لحظه ای ترکشان نکردم و از توجه به آنان و تربیتشان بازنمانده خسته نشدم. اگر پروردگارم اذن میداد دوست میداشتم باردار  شوم و شش فرزند دیگر علاوه کنم، که لذت خلق انسان بالاترین لذت در جهان است، زیرا خلق اختصاصی رب بوده که به انسان عطا نموده. نیاز به هیچ مهدی ندارم. دوستم دارند و دوستشان دارم، اطاعتم میکنند و حمایتشان میکنم.

فرزندی که خدا مادر را برای مشارکت در خلق و عهده‌داری تربیت او برگزیده
و به این منظور بهشت را زیر پای او قرار داده
چرا باید وظیفه ترک و به مهدکودک سپرده شود؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
هویت اجتماعی؛ برتر از فرزندان + سه شنبه 91 مهر 18 - 10:0 عصر

«می‌دانی بیچارگی این نامادری چیست؟»
با نگاهی متحیّر پرسیدم: چیست؟
پیامک‌های رد و بدل شده پس از رأی «عدم الزام به حضانت» را نشانم داد
و گفت:
«عطش قدرت اجتماعی، آن‌چه به عنوان هویت اجتماعی به دنبال آن است»
- بر چه اساسی چنین می‌گویی؟
در پاسخ به پرسش من
به تشریح پیامک‌ها پرداخت
«چند بار درخواست کرد که برای ملاقات بچه‌ها بیاید به خانه ما
و من قم نبودم»

10/5/1391 18:46
سلام چرا دادگاه نیومدی؟فک نمیکنم اینقد بد شده باشی که نذاری بچهارو هفته یکبار که حقم هست ببینم!من مادر بچه هام،چراآسد[...]؟:-(  [نام زوج حذف شد]

13/5/1391 9:26
سلام. کجایید؟قم هستید یا تهران؟میخوام بچه هارو ببینم!خیلی دلتنگشونم!

29/5/1391 10:48
برای من وشماتموم شده که دیگه زندگی برنمیگرده!من به این زندگی عادت کردم وشمام به زندگی خودت!ولی خواهش میکنم درموردبچهااذیتم نکن!روز عیده!کجاییدبچهارو ببینم!

- و تو چه کردی؟
«پرسشنامه‌ای را آماده کردم
یک جور روان‌‌سنجی
خواستم ببیندم در چه بحرانی به سر می‌برد
و چقدر دیدن فرزندان و بودن با آنان برایش مهم است»

مطلقه که می‌توانست هر لحظه بیاید و فرزندان را بگیرد و ببرد
حالا چند پیامک ارسال کرده که فرزندان را در خانه زوج ملاقات نماید!
زوج پرسشی را طرح کرد
- جواب داد؟
«مدام از جواب دادن به سؤال اصلی طفره می‌رفت
آن‌قدر پرسش را تکرار کردم تا ناگزیر شد به پاسخ،
و پلشتی درون خود را بیرون ریخت»

29/5/1391 16:19
- خیلی دوست دارید برگردید و با من و فرزندان زندگی کنید؟

29/5/1391 18:30
من برای حفظ زندگی به وظیفه عمل کردم،حاضرم بازم ادامه دهم!

29/5/1391 18:54
- چقدر حاضر هستید برای بازگشت خود هزینه کنید؟ هزینه مالی، جانی و آبرویی؟

29/5/1391 21:43
من مادر بچه ها هستم ودوستشان دارم و میتونم یه همسرمعمولی برای شما باشم.همانجوری که تو اون چهارسال بودم!نه کمتر،نه بیشتر!

- نه کمتر و نه بیشتر؟
«می‌بینی که چه اصرار دارد شائبه پشیمانی و غلط‌کردن در لسانش ظاهر نشود
چه محکم و استوار بر طریق ناروای خود پابرجاست»

- تو چه کردی؟
«دوباره بر سؤال خود پای فشردم»

30/5/1391 12:45
- شما فرزندان را رها کردید، اکنون برای بودن با آنان که طبیعتا بهشان علاقه دارید، چه چیزهایی را حاضرید فدا کنید؟ تا چه اندازه میتوانید از خود بگذرید؟

30/5/1391 14:38
من حضانت بچهاروگرفتم اماشماازهزینهاشون کم کردی!دیدنشونم نمیامدی وخانواده ات به جای اینکه بامن صحبت کنن ورفاقت دوساله روحفظ کنن،یکراس رفتن دادگاه!حالام نمیذاریدبچهاروببینم! خب وضعیت اینجوریه که میبینی!

- نفقه را نمی‌دادی؟
«هر ماه منظم و دقیق
مطابق آن‌چه دادگاه اعلام کرده بود»

- قضیه دادگاه چیست؟ شکایتی کردید؟
«نه هیچ شکایتی
فقط مادرم فردای روزی که بچه‌ها را دم در انداخت و رفت
سری به دادگاه زد
و اعلام کرد که این خانم بچه‌ها را انداخته و رفته
یک صورتجلسه هم برای محکم‌کاری»
می‌گفت برای این‌که فردا دوباره نیرنگ نکنند
«مدرکی باشد که نرود شکایت و به دروغ بگوید: فرزندان را از من دزدیده‌اند»
با آن‌همه دروغ که از زوجه دیده
حق داشته محکم‌کاری کند

- دادگاه چه کرد؟
«منشی دادگاه زنگ زده به مطلقه
گفته بچه‌های شما این‌جا هستند، شما انداخته‌اید و رفته‌اید
اگر نمی‌خواهیدشان، بیایید این‌جا و این برگه را امضاء کنید و رسماً تحویل دهید»
- زوجه چه گفته؟
«قبول کرده که تا نیم‌‌ساعت دیگر آن‌جا خواهم بود»
بنده خدا مادر زوج
یک‌ساعت با بچه‌ها در دادگاه نشسته و بی‌انصاف نیامده
«دوباره تلفن کرده منشی دادگاه»
- زن چه گفت؟
«گفت نمی‌آیم»
همان بار اول اعلام می‌کرد بهتر بود، تا فرزندان خودش اذیت نشوند
و این اوج نامادری است
- به نظرت چرا نظرش عوض شد؟
«روشن است، حتماً با پدرش مشورت کرده است!»
و زوج بر پرسش خود اصرار می‌ورزد
تا زوجه مطقه  را محک بزند

30/5/1391 14:49
- به هر حال، شما فرزندان را دم در انداختید و رفتید، به عبارتی سر راه گذاشتید. هزینه هم دقیقا مبتنی بر نفقه تعیینی دادگاه پرداخت شد. اکنون برای بودن با آنان از چه چیزهایی میتوانید بگذرید؟ علاقه شما به فرزندان تا چه حد است؟ از چه چیزهایی عزیزتر هستند که میتوانید آنها را فدای زندگی با فرزندان کنید؟

پیامک‌ها بسیار
و زوجه اصرار به طفره رفتن
و زوج پافشاری بر روان‌سنجی
انسانی که خودشیفته باشد همه چیز را فدای خود می‌کند، حتی فرزندان را...


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
الزام به حضانت + دوشنبه 91 مهر 17 - 8:0 صبح

همه جور حکمی را دیده بودیم جز این!
قصه همان خانواده‌ای که از هم پاشید
و زن، فرزندان را رها کرد و رفت
اما حضانت را قبلاً گرفته بود
برای البته آزار زوج این‌کار را کرد که همه می‌دانستند
اما حالا دیگر نمی‌خواهد
رفته است دادگاه و دادخواست «الزام به حضانت» داده است
«خداییش تا حالا در این باره دیگر چیزی نشنیده بودم!»

یکی از دادگاه‌هایی که زوج احضار شده و نرفته بود
حکم غیابی هم صادر شده
زوجه مطلقه شاکی
که حضانت را به زوج پس دهد
که دادگاه الزام کند زوج را به نگهداری فرزندان
- مگر خودت نمی‌خواستی فرزندان را بگیری؟
«از خدا می‌خواستم
ولی او فرزندان را به زور حکم دادگاه و با آوردن مأمور برده بود
حالا هم برای پس دادن دوباره به دادگاه رفته است»

مطلقه بیمار است
«خودشیفتگی» بیماری عصر ماست
خیلی‌ها دچار آن می‌شوند انگار
نمی‌خواهد روی انصاف رفتار کند
«دوست داره همه چیز رو به زور دادگاه و پلیس انجام بده»
بچه‌ها را مدتی پیش انداخته و رفته
حالا دادگاه شکایت کرده که رسماً حضانت به زوج منتقل شود
اما دادگاه قبول نکرده است
«دادگاه رأی غیابی صادر کرده
که زوجه خودش ملزم به نگهداری فرزندان است»

توجه به این نکته هم جالب است
که رأی دادگاه مربوط به یک‌ماه پس از انداختن فرزندان است
زوج می‌گفت:
«اول بچه‌ها را گذاشته دم در خانه پدرم، بعد رفته دادگاه شکایت که ملزم کند به حضانت مرا»
حالا معلوم می‌شود که چرا از ملاقات فرار می‌کند
«فقط ادعا می‌کند که در خانه ما حاضر به ملاقات است»
- از چه می‌ترسد؟
«از این‌که طبق همین حکمی که خودش گرفته است
و علیه خودش درآمده
بچه‌ها را به او پس بدهم و نتواند مقاومت حقوقی کند»

- یعنی تو می‌خواهی بچه‌ها را بدهی؟
«هرگز، هرگز، هرگز
من بچه‌ها را هرگز رها نمی‌کنم و به آن نامادری نمی‌دهم»

زوجه واقعاً میل به ملاقات نداشت؟!
زوج می‌گفت بارها پیامک زده و درخواست ملاقات نموده
ولی همه آن‌ها را مشروط می‌داند به این‌که ملاقات حتماً در منزل آن‌ها باشد
حاضر نیست بچه‌ها را جای دیگری ببیند
حتی در خانه خودش، یا خانه پدرش!
«خودشان چون بی‌عاطفه هستند و بچه‌ها را انداختند و فرار کردند
گمان می‌کنند ما هم مثل خودشان بخواهیم مقابله به مثل کنیم
نمی‌دانند این‌قدر کافر نیستیم به نعمت‌های خداوند»

حقیقتاً رها کردن فرزندان بدترین کفران نعمت است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
فرار از ملاقات با فرزندان + شنبه 91 مهر 15 - 7:0 صبح

«پنجشنبه‌ای مادرم بچه‌ها را برد پاسگاه محل برای ملاقات با مادرشان»
- برای چه؟
«که به حکم دادگاه عمل کرده باشد»
عبارات فوق مطلع دیدارمان بود
و پس از پرسش من از دوستم: تازه چه خبر؟!

و ادامه داد:
«از پاسگاه تماس گرفتند به منزل پدرش، موبایل خودش و تمام شماره‌هایی که از او داشتند
هیچکدام را جواب ندادند»

- حتی موبایل؟
«موبایل را داد برادرش، او هم گفت برای دیدن بچه‌ها نمی‌آیند!»

عجب حکایتی است، این رابطه مادر و فرزندی
گفتم این بخش از داستان خیلی مهم است
روی وبلاگ بگذارم
قصه مادری را
که روی نامادری سفید کرده است.

ماجرا از این قرار است
چند ماه پیش فرزندان را دم درب منزل پدر و مادر شوهر می‌گذارد
زنگ را می‌زند و می‌رود
در را که باز می‌کنند، بچه‌ها را می‌بینند و ساک‌های‌شان را
«حالا نه شناسنامه‌شان را می‌دهد و نه کارت واکسن و کارت رشد
مطئمنم که واکسن فرزندان را نزده است، مثل گذشته که همیشه خودم باید اقدام می‌کردم»

مادر شوهر بچه‌ها را چند بار برده دم منزل زوجه مطلقه
اما حاضر به دیدن بچه‌ها نشده است
«آذر 1388 هم که قهر کرد و رفت، تا یک‌سال حاضر به ملاقات بچه‌ها نشد
انگار دوره علاقه‌اش به فرزندان یک‌ساله است!»

- بچه‌ها سراغ نمی‌گیرند؟
«عجیب هم همین است
هیچ سراغی نمی‌گیرند
حتی بالعکس!»

- بالعکس؟
وقتی از فرزندان می‌پرسد: می‌خواهید بروید مامان را ببینید: همه با هم می‌گویند: نه!

- اصلاً نخواسته بچه‌ها را ببیند؟
«شرط گذاشته
گفته فقط در منزل ما حاضر به ملاقات است
این‌که بیاید این‌جا ببیند!»

مادر زوج زنگ زده و با زوجه مطلقه صحبت کرده
که بچه‌ها را کجا بیاورم تا ببینی؟
مطلقه پاسخ داده: «هر وقت صلاح بدانم می‌آیم و همان‌جا می‌بینم»
- جدی همین را گفته؟
«عین همین جمله را گفته، مدارک آن هم موجود است!»

انتهای غرور است این مادری
نامادری‌هایی دیده‌ایم از این بهتر
وقتی کبر از حد بیرون بزند
بر عاطفه مادری هم غلبه می‌کند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نرم افزار ساده برای محاسبه زیست چرخه (بیوریتم) + جمعه 91 مهر 14 - 4:20 عصر

شاید قبل‌ترها چیزی از انواع طالع‌بینی‌ها خوانده بودم
که همگی جنبه تخیّلی و غیرعلمی داشت
درباره زیست‌چرخه‌ها اما...
چیزی به نام «بیوریتم» (Biorhythm) به گوشم نخورده بود
چند وقت پیش ویجتی دیدم که چنین عنوانی داشت
و سه زیست‌چرخه «فیزیکی»، «احساسی» و «ادراکی» را محاسبه می‌کرد
گمان کردم این نیز غیرعلمی باشد
و چیزی از افسانه‌های قدیمی محلّی
از مکاتب فلسفی کهن نشأت گرفته باشد

تفحّصی کردم
اما گویا این یکی محصول علوم تجربی است
آزمون‌هایی که پزشکان و روانشناسان به انجام رسانده
و به چنین تجربه‌ای دست یافته‌اند
گفتم بررسی کنم
به آزمون شخصی خود
ببینم تا چه حدّ قابل اعتناست
بدون توجه به بن‌مایه‌های فلسفی و فرضیه‌ها
فقط تجربه
ببینم آیا روی خود و فرزندان و اطرافیانم عمل می‌کند

چیزی که توجهم را بیشتر جلب کرد
تشابه آن به چیزی بود که سالیان سال پیش
در کتاب مجمع الدعوات کبیر دیده بودم
آخرهای کتاب
دوره‌های تغییری را در وجود انسان ذکر کرده بود

نرم‌افزارهایی در این خصوص وجود دارد
مثل همان ویجتی که من دیده بودم
این ابزار: «محاسبه بیوریتم با تاریخ میلادی»
حتی ابزارهایی که با تاریخ شمسی کار می‌کنند هم طراحی شده است: «محاسبه بیوریتم با تاریخ شمسی»
اما من باید خودم محاسبه می‌کردم
تا بتوانم اعتماد کنم
الگوی ساده‌ای دارد
سه زیست‌چرخه اصلی بر مبنای 23 روز، 28 روز و 33 روز کار می‌کنند
در نیم‌دوره اول مثبت و در نیم‌دوره دوم منفی هستند
طبیعتاً در وسط هر دوره یک نقطه عطف دارند
جایی که از حالت مثبت به منفی داخل می‌شوند
می‌گویند این نقطه یک وضعیت بحرانی برای فرد ایجاد می‌کند
که رفتارهایش قابل پیش‌بینی نیست
این دو مطلب را ببینید: «تاریخچه کشف بیوریتم» و «زیست‌چرخه‌‌ها»

یک نرم‌افزار ساده نوشتم
دم دستی
که کنارم باشد و حالات خود و فرزندانم را با آن تطبیق نمایم
تا به روش تجربی ببینم چقدر احتمال دارد با واقعیت ارتباط داشته باشند این زیست‌چرخه‌ها

به نظرم آمد روی وبلاگ هم بگذارم
از این نشانی می‌توانید تهیه فرمایید: Biorhythm . exe
اگر دات‌نت فریم‌ورک 4 را ندارید و برنامه در دستگاه شما کار نکرد
برنامه نصب هم همراهش هست
اجرایش کنید تا اگر نیاز بود خودش فریم‌ورک را از اینترنت بگیرد و نصب کند
احتمالاً به پاورپک ویژوال‌بیسیک هم نیاز خواهید داشت، اگر نداشته باشید.

البته فراموش نکنید همه این‌ها صرف احتمال است
با تنوّع عوامل فشار و آرامش تأثیرگذار بیرونی
و تنوّع آب و هوایی و غذایی
و تنوّع نژاد بشری
و قطعاً تأثیر ایمان و عمل صالح در وجود انسانی
و ارتکاب شرور و افعال شیطانی
نباید یک فرمول ساده بر تمامی ابناء بشر یکسان عمل کند!

خدای را سپاس که تمام افعال او تجلّی‌گر نظم و زیبایی برای ما‌ست.

پ.ن. اگر نرم‌افزار روی دستگاه شما کار نکرد
در صورتی‌که ویندوز xp داشته باشید
نیاز به VisualBasic PowerPack مخصوص 4 Net. دارید!
البته پیشنهاد این است که به 7 کوچ کنید
:)

پ.ن. نسخه گروهی
یعنی نرم‌افزاری که بتواند بیوریتم تعداد زیادی از افراد را هم‌زمان محاسبه نماید
در این نشانی قرار دارد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
خورشید به راست + چهارشنبه 91 مهر 12 - 7:0 صبح

پیامک‌ها را که نگاه می‌کردم
عجیب‌ترینش را این دیدم:

10/3/1391 - 12:11
به خدا قسم اگر خورشید را در دس راستم قرار دهند و ماه را در دس چپم،هرگز از پدرم،مادامی که او را در خط فرهنگستان وانقلاب ببینم،دس برنخواهم داشت!

- چه حکایتی است برادر؟
مگر بنای رسالت دارد و تو به ایدئولوژی‌اش حمله کرده‌ای؟
«انحراف وقتی غلبه کند
از این عجایب بسیار دیده می‌شود
آن‌گاه که انسان همه عالم را از میان سوراخ سوزن بنگرد،
از پشت عینک قرمز
همه‌چیز قرمز دیده می‌شود!»

اصلاً بحث این حرف‌ها نبود
زوجه مطلقه معترض
که چرا پیامک‌های ارسالی‌اش علنی شده
و زوج هم پاسخ داده
«وقتی دروغ محور سخن‌پردازی باشد
تنها به نشر حقیقت می‌توان امید داشت
تا بنای دروغ برداشته شود»

اما زوجه ناگهان لحن را عوض کرده
کاملاً ایدئولوژیک و مکتبی به قضیه نگاه کرده
«انگار که من به پدرش فحش داده‌ام
گویا تمام این دروغ‌ها را پدر تولید کرده است
و گرنه چه داعی دارد که بحث فی‌مابین را به پدر بکشاند؟»

«این پاسخ را چهل دقیقه بعد داده است
حدس می‌زنم املاء پدر است»
زوج که پلشتی پدرزن به خوبی می‌شناخت
نظرش بدین سوی رفته
که تحلیل‌های آبکی پدرزن منشأ این پیامک است
«نشسته با دختر صحبت کرده
بعد از همان جلسه‌ای که مطلقه گفته دارم
یحتمل همان جلسات خانوادگی
که پدر برایش قصه بافته است
که اگر زوج با تو این‌گونه می‌کند
به خاطر دشمنی‌اش با انقلاب و راهی است که پدر ِ تو می‌رود
تو قربانی استقامت من در مسیر الی الله شده‌ای
اگر در مسیر هستی و با منی باید مقاومت نمایی!»

- واقعاً؟!
مدعی بود پدر زن را خوب می‌شناسد
«از این کرامت‌ها بسیار دارد!»
می‌گفت به راحتی می‌تواند از کاهی کوهی بسازد
و هر تکانه‌ای را حرکتی عظیم علیه برنامه‌های اسلامی خود تلقی کند
«درست مانند رجوی حرف می‌زند
مسعود را می‌گویم
اگر خاطرات کسانی که از سازمان بریده‌اند را بخوانی!
فضایی ایجاد می‌کند برای اطرافیان
که قدرت درک حقیقت و انفکاک از انحراف را پیدا نکنند!»

«و بعد هم به عربی املاء کرده برای دختر
که خود را در طریق انبیاء دانسته باشد»

این‌ها را که دیدم
ترغیب شدم جزوه المغالطات را در وبلاگ بگذارم
البته بعد از این‌که نام‌هایی را از درون آن حذف کردم
نمی‌خواهم با ذکر اسم افراد حقیقی
لوث وجودشان فضا را بگیرد

و مطلقه با این پیامک کلام سابق خود را تحکیم کرد:

10/3/1391 - 12:24
و ما علینا الا البلاغ،لکم دینکم و لی دین،فلله یحکم بینهم یوم القیامه!

و نشان داد چگونه یک ایدئولوژی توهّمی
می‌تواند منشأ فروپاشی خانواده‌ها شود
«ببین در زندگی با چه کسانی مواجه بودم
کوچک‌ترین رفتارهای طبیعی را
به مختصات اعتقادی من با پدرشان نسبت می‌دادند
اگر چه به دروغ می‌گفتند مطلق‌نگر نیستند
اما همه انسان‌ها را به دو گروه تقسیم می‌کردند:
مطیع پدرشان یا دشمن پدرشان!»

که البته آن طور که در پیامک‌های مطلقه دیده می‌شود
«پدر» مساوی است با «اسلام»
و این خطرناک‌ترین انحرافی است که هر طایفه‌ای را گرفت، نابود کرد!

مطلب مرتبط:
باز هم پیامک از زن مطلقه


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
بدترین زن دنیا + دوشنبه 91 مهر 10 - 6:0 صبح

توضیح سری اول پیامک‌ها که تمام شد
دیدم اصرار دارد که شرح سری دوم را هم در وبلاگ بگذارم
می‌گفت خیلی اهمیت دارد...
- چه چیز؟
«این‌که نقش انحراف ایدئولوژیک در فروپاشی خانواده دیده شود»

آخرین پیامکی که از زن مطلقه دریافت کرده بود
دهم اردیبهشت
تا به من برساند و از موبایل‌ش پیاده کنم
اول خرداد روی وبلاگ بود برای رصد
رصد کسانی که در اندیشه ناسازگاری هستند
خانواده‌هایی که نادانسته به سمت فروپاشی پیش می‌روند
که درس گیرند و شباهت‌ها بیابند
پرهیز کنند و از چاله‌ها بگریزند
که ببینند چه چاه‌های عمیقی در پس این ناسازگاری‌ها نهفته است

نهم خرداد، هشت روز بعد، اولین پیامک سری جدید به دست زوج رسید
از سوی زن مطلقه

9/3/1391 - 21:42
[Broken message] ن بدترین زن دنیا!تو چرا آخرتتو با دنیات معامله کردی؟

- این‌که ناقص است، بقیه‌اش کو؟
«وقتی دیدم، پیامک زدم که ناقص رسیده، ایشان پیامک زدند که جلسه دارند!»

10/3/1391 - 9:31
- ناقص رسید پیامک شما.

10/3/1391 - 9:38
ببخشید الان جلسه ام!

و دو ساعت بعد پیامک کامل دوباره ارسال شد:

10/3/1391 - 11:15
میگم این مباحث خیلی عجیب ومنطقی است!به نظرم آیه الهی است!بالفرض من بدترین زن دنیا ولی تو چرا آخرتتو با دنیات عوض کردی؟

- کدام مباحث را می‌گوید؟
«تو بگو، کدام مباحث؟ مگر بحثی در بین بوده است؟»
روشن است که مطلقه در چه اندیشه است
تردید نیست که اشاره‌اش به پیامک‌هاست
اما مگر در پیامک‌ها بحثی منطقی صورت پذیرفته؟
مجموعه‌ای بوده
از آن‌چه زن مطلقه برای شوهر سابق نوشته
پیامک کرده و ارسال شده
بدون کم و کاست هم به رؤیت همگان رسیده
«به نظر تو منظورش چیست از این‌که می‌گوید آیه الهی؟»
همیشه واژه‌ها و الفاظ
ناقل معانی نیستند
گاهی تنها بیانگر احساس آدمی‌اند
مانند همین الفاظ و عبارات
تنها انزجار و نفرت
کینه و کدورتی را خبر می‌دهند
که در درون وجود انسان روی داده است
عصبانیتی است که با واژگان تزیین شده
به دنبال معنی نمی‌توان بود برای آن.

حقیقتاً هم بحثی صورت نگرفته بود
که منطقی باشد یا نباشد
«توضیحاتی که گفته بودم نوشته بودی چطور؟»
آن‌ها هم در حد شأن نزول بود
خودش که آیه نبود!

وقتی دروغ محور ارتباط انسان با جهان باشد
برای رسیدن به مطامعت
اگر بی‌انصافی کردی و حقیقت پنهان داشتی
بانگ راستی از نقطه‌ای که برخیزد
تمام وجودت به لرزه خواهد افتاد
که بنیاد کذب بر باد است
و به تلنگری رفتنی
که دروغ تنها در پنهانی ِ واقعیت ماندنی‌ست!

مطلب مرتبط:
 باز هم پیامک از زن مطلقه


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 4 + پنج شنبه 91 مهر 6 - 7:0 صبح

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود
و اکنون ادامه پرسش‌ها و پاسخ‌ها.

21- با توجه به نیازهای جدید حوزه و نبود نیروی متخصص به اندازه کافی، آیا حوزه باید به تربیت نیرو در این زمینه بپردازد (مثلاً ایجاد آموزشگاه و جذب و آموزش طلاب علاقمند)؟
تا کنون که نپرداخته است، این‌همه طلبه داریم که وارد این عرصه شده و موفق هم بحمدالله بوده‌اند. حوزه اگر بتواند نظام آموزشی و پژوهشی و تبلیغی خود را به درستی مدیریت نماید، همه ما شکرگزار خواهیم بود. اصلاً وارد این عرصه‌ها نشود بسی بهتر و نیکوتر. سازوکار مدیریت درون مرکز آن چنان به هم پیچیده، فرسوده، در حال گسست و ناکارآمد است که بنده در مدت همکاری با این نهاد، هر لحظه در انتظار فروپاشیدن تمام این سامانه مدیریتی بوده‌ام و از سر پا ماندن آن به شگفتی آمده، حمد خدای کردم. چهار ماه حقوق برنامه‌نویسان خودشان را نتوانستند پرداخت کنند که به استعفای دسته‌جمعی مسئولین بخش فنی منجر شد، حالا بیایند در تربیت نیروی برنامه‌نویس داخل شوند.
همان‌طور که عرض شد، مهم‌ترین مطلب ارائه اطلاعات و ارتباطات است. این دو گزینه اگر ضمیمه شود به فضای آزاد برنامه‌نویسی، گمان نمی‌کنم بادی  بتواند درخت تنومند برنامه‌نویسی در شهر مقدّس قم را بلرزاند.

22- آیا تاکنون با مراکز حوزوی در این زمینه، همکاری داشته‌اید؟ آیا همکاری‌ها موفقیت آمیز بوده است؟معمولاً با چه مشکلاتی روبرو بوده‌اید؟
مشکلاتی که عرض شد؛ بیشتر مربوط به «خودنادان‌پنداری» حوزویانی که اقرار به «نادانی» می‌کنند، ولی از روی «نفهمی» قضاوت می‌نمایند. به علم برنامه‌نویسی جهالت دارند، امّا رفتارشان گاهی آن‌چنان ابلهانه می‌شود که کاملاً آشکار از نپختگی و بی‌تجربگی نشأت می‌گیرد. شما علم معماری هم نمی‌دانید، آیا همان‌طور رها می‌کنید و بنای ساختمان را دست هر کسی می‌سپارید  که بعد فرو بریزد؟ نه برادرم. ساده‌انگاری است که ضمیه شده است به حبّ‌ذات. کبر که وارد ماجرا شود، آنان که گمان می‌کنند بیشتر می‌فهمند بیشتر از همه به تهلکه می‌افتند و در شیب سقوط قرار می‌گیرند.

• نتایج و فوائد این عرصه
23- چقدر به کارکرد رایانه و محصولات مشتق از آن، برای پیشبرد اهداف فرهنگی و تربیتی اعتقاد دارید؟ لطفاً توضیح دهید؟

جای پرسش نیست. کافیست سر بچرخانید و به اطراف نظاره کنید. روزی که نرم‌افزار «نورالعتره» را دیدم، همان اولین نسخه جامع‌الاحادیث، قسم به خدایی که جانم را در دست دارد، آن چنان شور و شوق عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفت که قادر به توصیف نیستم. هر که را می‌دیدم آگاه می‌کردم از این نرم‌افزار شگفت و آن تحوّل شگرف. پروژه‌های متعدّدی را هدایت کردم که از این نرم‏افزار استفاده شود به جای شروع از صفر و از کتب حدیثی.
همین نرم‏افزار «ریحانه»  دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قرار بود از پایه بروند و جمع حدیث کنند. تلنگری زدم و این نرم‌افزار را نشان‌شان دادم، چند دوره آموزش برگزار کردم و پژوهشگران‌شان که توانستند با این نرم‌افزار کار کنند، تمام احادیث را از درون آن بیرون کشیدند و در موضوع مورد نظر گرد آوردند.
آن روز می‌گفتم اگر تا آخر عمرم هیچ نرم‌افزار دیگری در حوزه علمیه نبینم غیر از همین، برایم کافیست که خدای را شاکر باشم و روز و شب حمد گویم. امّا امروز تمام پیرامون ما مشحون  از این شگفتی‌هاست. جامع‌الاحادیث 3.5 را تا از جلسه معرفی‌اش بیرون آمدم خریداری کردم. همین که آقای بهرامی فرمودند سیستم مشابه‌یابی را در آن به کار گرفته‌اند، بسیار مشتاق شدم. اکنون هم پیوسته در حال استفاده از آن هستم و نمی‌دانم با کدام زبان پروردگارم را ستایش نمایم که مرا در چنین روزگاری خلق کرد.
تردید نمی‌توان داشت که کاربردهای رایانه و اینترنت برای حوزه بسیار درخشان و پرشتاب و فزاینده و مفید بوده است.

24- آیا در این زمینه تجربه موفقی داشته‌اید؟
چیز قابل عرضی نه. هر چه بوده همان تکالیفی بوده که انجام شده و امیدوارم مورد قبول احدیت قرار گرفته باشد.

• سبک زندگی
25- بیشتر طلبه هستید یا برنامه نویس؟

سعی می‌کنم بیشتر «عبد» باشم. او که راز عبودیت بداند، نیک می‌فهمد که تعبّد نه به دفتر و کتاب و درس و مدرسه است، نه به برنامه‌نویسی و نه حتی به منبر رفتن و تبلیغ. عبودیت به اطاعت پروردگار است و خواست او را ارجح و برتر از خواست خود دانستن که حتی سجده به خدا هم اگر با هوای نفس همراه باشد، عبادت شش هزار ساله ابلیس هم عبادت نخواهد بود، نفس‌پرستی است. ظاهر عمل مهم نیست. باطن آن یعنی عبودیت است که ملاک ارزیابی است. اگر امام خمینی(ره) می‌خواست همچون پاره‌ای از اسلاف خود، مسیر مرجعیّت را پی بگیرد و فقه و اصول خود را تدریس کند، تا به زعم دیگران «طلبه خوبی» باشد، هرگز این انقلاب عظیم رخ نمی‌نمود.
در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
راز این بیزاری در ترک عبودیت است. اگر طلبگی منافات با عبودیت داشت، بهتر که رها شود، باید که رها شود، واجب است رها کردن آن و به امر اهمّ پرداختن.

26- چقدر در روز برای این کار وقت اختصاص می‌دهید؟
یکسان  نیست. بستگی به کار دارد. به امر مطالعه خود مشغولم، تا سفارشی بیاید که شرایط پذیرش داشته باشد، وقتی قبول کردم، برنامه‌ریزی می‌کنم و در کنار سایر فعالیت‌ها می‌گنجانم. کاملاً با انعطاف و تغییرپذیر. برنامه‌ام خشک نیست که همیشه درگیر ساعت و دقیقه باشد.

27- آیا این تخصص بر سبک زندگی طلبگی شما نظیر نوع پوشش، گفتار و رفتار شما تأثیری داشته است؟
بر پوشش نتوانسته، چه که پوشش روحانیت امری تقریباً استاندارد است و انعطاف زیادی ندارد. امّا بر گفتار البته که تأثیر می‌گذارد، خواه‌ناخواه. امّا از همه بیشتر بر تفکر تأثیر می‌گذارد. آن چنان که در همه امور نگاه انسان فنی‌تر می‌شود و الگوریتمی به جهان نگاه می‌کند. این تأثیر بسیار خوب و مؤثر عمل کرده، به گونه‌ای که حتی فرزندانم را هم که قصد تربیت دارم، در ذهنم روندهای تغییر رفتارشان را می‌بینم، در قالب الگوریتم‌هایی که می‌تواند مسیر صحیح را نشانم دهد. اساساً اگر همه زندگی را با نگاه برنامه‌نویسی بنگریم، خیلی از کارها بر انسان ساده می‌شود. چون تدریج را می‌فهمی و می‌دانی چگونه باید یک فرآیند طی شود. من حتی گاهی از خیابان هم ردّ می‌شوم، در ذهنم به الگوریتم ردّ شدن از خیابان اندیشه می‌کنم، بدون این‌که خود اراده کرده باشم و قصدی برای این معنا داشته باشم!

28- آیا درآمدهای حاصل از اشتغالات تخصصی، بر سبک مدیریت اقتصادی شما تأثیر گذاشته و نوع زندگی شما با دیگر طلاب در ظاهر متفاوت است؟
نه چندان. یعنی درآمد حاصله چنان نبوده که تأثیر نمایانی داشته باشد.

29- آیا برنامه‌نویسان طلبه دارای ادبیات خاص به خود هستند؟
گمان نمی‌کنم. اگر بخواهند می‌توانند، امّا طلاّب اصرار دارند که در چارچوب ساختار حوزویانه خود سخن بگویند! من نیز چون دیگران، وقتی در جلسات کارشناسی و برنامه‌ریزی نیستم، کاملاً طلبگی رفتار می‌کنم. مثالی عرض می‌کنم شاید مطایبه‌ای باشد و اسباب خنده و ادخال سرور در قلب دوستان: در صف شهریه آیت‌الله مکارم، گفتند انگشت بر این دستگاه بگذارید، تا اثرش بماند. دستگاه کوچکی بود برای ثبت اثر انگشت. یک آن احساس شوخ‌طبعی دست داد، پرسیدم: ببخشید، کجا باید انگشتم را بگذارم؟ جوان بنده خدا صفحه شیشه‌ای دستگاه را نشانم داد. باز پرسیدم: خُب فایده‌اش چیست من انگشتم را بگذارم اینجا. با متانت پاسخ داد: اگر روزی کارت شهریه همراه‌تان نبود می‌توانید با انگشت شهریه دریافت کنید! رها نکردم و با خنده پرسیدم: اگر این انگشتم زخم شود، چگونه شهریه بگیرم؟ جوان هم خنده‌اش گرفت: آن‌وقت حتماً با خودتان کارت شهریه‌تان را بیاورید! بی‌شک پس از ردّ شدن من از صف، جوان با خود پنداشته: با عجب طلبه‌های بیلمزی طرف هستیم ما...!
تلاش زیادی ندارم که تخصص خود را در سایر محیط‌ها ابزاری کنم برای تفاخر و زیاده‌گویی و می‌دانم که بسیاری از طلبه‌ها هم چنین هستند و به ادبیات فنی تنسّک ندارند. این ابزار کار است، نه ابزاری برای کسب برتری و اعتبار اجتماعی.

30- آیا هنگام خواستگاری، این تخصص خود را با همسر آینده‌تان مطرح کردید؟ اولین بار که متجه این امر شدند، عکس‌العمل ایشان چه بود؟
پیش از آن می‌دانستند، چون پدر و برادرشان اطلاع داشتند. هیچ گفتگویی در این زمینه نشد و توجهی به این مطلب در بین نبود.

31- با توجه به اینکه مقداری از کار شما معمولاً در خانه انجام می‌شود، نگاه همسر شما بر این کار چیست؟آیا موجب اختلاف می‌شود؟
بیشتر کار بنده در خانه انجام می‌شود. از سال 1385 که دیگر سمت و جایگاهی در هیچ مؤسسه و مرکزی ندارم، کارهای پراکنده‌ای که واگذار می‌شود را در خانه انجام می‌دهم. تنها حضورم در مراکز برای جلسات توجیهی و کارشناسی است.

از لطف شما بسیار سپاسگذارم
پرسش‌های بسیار خوبی بود و سبب شد برای لحظاتی احساس کنم
هر چه در دل دارم می‌توانم بر زبان بیاورم.
موفق و مؤید و در پناه حق سلامت باشید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 3 + چهارشنبه 91 مهر 5 - 7:0 صبح

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود
و اکنون ادامه پرسش‌ها و پاسخ‌ها.

17- نظر مسئولین و اساتید حوزه در مواجهه با فعالیت‌های نظیر فعالیت شما ( ارتباط مستقیمی با فعالیت‌های حوزوی ندارد) چیست؟
در اولین ورودم به عرصه نرم‌افزار از استاد اخلاق خود اجازه خواستم. ایشان فرمود اگر کسی که شما را به این کار فراخوانده دعوت به خود کرده است، نپذیر، امّا اگر دعوت به خدمت است، قبول کن.
علّت این‏که از ایشان کسب تکلیف کردم، این بود که قصد نداشتم هرگز در حوزه علمیه، به غیر طریق طلبگی کسب علم کنم و به کاری دیگر مشغول شوم. این فرمایش ایشان بنده را آرام کرد و سبب شد با قدرت کار را بگیرم و فعالیت در این عرصه آغازم.

18- برخی از مشکلاتی که در این امر، در حوزه با آن رو برو بودید ذکر بفرمایید؟
نادانی عیب نیست. امّا نفهمی عیب است. این دو واژه را در معانی متفاوتی به کار گرفته‌ام. با یک مثال شیرفهم‌تان می‌کنم. سال فلان بود (اگر بگویم معلوم می‌شود چه کسی مدّ نظر است که نمی‌خواهم غیبت او باشد) و فلانی مسئول در بخش فنی مرکز مدیریت حوزه علمیه. صف طویلی ایجاد شد برای ثبت نام امتحانات و من هم در صف. وقتی دیدم از نرم‌افزار اکسل استفاده می‌کنند برای ثبت نام، به شدت مکدّر شدم. زبان به اعتراض گشودم. آخوند پشت سری مرا به آرامش دعوت کرد با این بیان: «نگاه کن برادر، من و شما آخوندیم، چیزی سر در نمیاریم از نرم‌افزار. نگاه کن [موبایل نوکیایش را در آورد و نرم‌افزار منتخب  میزان‌الحکه را نشانم داد، همان‌که مهندس فخری تحت سیمبین نوشته بود] این نرم‌افزار را دارالحدیث نوشته است، ولی این‌جا یک حرف را به شکل مربع نشان می‌دهد. ببین، برنامه‌نویسی خیلی پیچیده است که حتی بهترین نرم‌افزارها هم چنین ایراداتی دارند! این‌ها خودشان می‌دانند باید چه کنند، سواد ما نمی‌رسد، در کارشان نباید دخالت کرد!» و من سکوت کردم.
بارها در زندگی حوزوی خود با این مشکل مواجه شدم. وقتی چیزی را نمی‌دانی اشکالی ندارد، ولی باید این‌قدر بصیرت داشته باشی که بفهمی سرت کلاه گذاشته‌اند یا نه. نمی‌شود نفهم بود و آن را نادانی دانست. اگر برنامه‌نویسی هم بلد نباشی، باید بدانی کسی که در عصر اینترنت،‌ برای ثبت نام طلاّب از یک نرم‌افزار صفحه گسترده استفاده می‌کند و ادعا می‌کند که خیلی کار شاقّی کرده و پول هم مطالبه کند، این کلاه سر شما گذارده، به فکر خدمت که نبوده! در اندیشه خیانت قدم زده.
از نفهمی‌ها خیلی زجر کشیده‌ام، ولی تلاش کرده‌ام آگاهی‌دهنده باشم. اگر خدا توفیق دهد.
مشکل دیگر درک ضعیف نسبت به ارتباط مسائل مالی با کیفیت کار است. وقتی هزینه را پایین می‌گیری، انگار باور نمی‌شود کار درست به انجام رسیده. فلان رفیق که ده برابر عادت دارد قیمت می‌دهد، کیفیت کاری که ارائه می‌کند هم بسیار روشن است در چه حدّی است، به قیمت محک می‌زنند و گمان می‌برند چون پول بیشتر پرداخت کرده‌اند، آش بیشتری هم خواهند خورد. التفات ندارند که این پول زور است که از جیب‌شان رفته و کار، برتری نیافته.
و در نهایت هم بحران وثاقت است که البته الآن کمتر، ولی در ابتدای کار بیشتر با آن مواجه بودم. اگر اعتماد به تو نداشته باشند، هر چه کنی ثمری ندارد و راه نمی‌آیند و یاری نمی‌کنند. امّا اگر اعتماد بر کسی بیابند، هر چه دروغ و دغل هم بپردازد، مطیع محض، انگار اصلاً متوجه نمی‌شوند دارد سرشان کلاه می‌رود، به آن گشادی. هر چه پند می‌دهی و تذکار که بابا این فرد اشتباه می‌کند و شما را به درد سر می‌اندازد، این نرم‏افزار ایراد دارد و مسیر حرکت شما را نادرست تنظیم می‌کند، انگار نه انگار، به او اعتماد دارند و هر چه بگوید چون وحی منزل می‌پرستند. این را نیز بسیار دیده‌ام، ولی ناامید نشدم، تا آن اعتماد را خود به دست آوردم و اکنون تلاش می‌کنم از این وثوق به باطل بهره نبرم.

19- نظرات در مورد برخورد متضاد حوزه در این موضوع چیست: از یک سو حوزه، طلاب را از ورود به این عرصه‌ها منع می‌کند و از سوی دیگر برای رفع احتیاجات جدید خود سراغ این گونه افراد می‌رود ؟
حوزه را یک تفکر واحد گرفته‌اید که دچار این مغلطه شده‌اید. حوزه هزار جور فرقه و نحله و باور و تفکر و اعتقاد دارد. اگر از پاره‌ای اختلافات جزیی صرف‌نظر نکنیم که باید بگویی به عدد نفوس اساتید حوزه، تفکر وجود دارد! هر کدام هم راه خود را پیشنهاد می‌کند و مسیر خود را نشان می‌دهد.
این‏که گروهی نهی می‌کنند و گروهی تحریص و تحریک هم از همین بابت است. امّا در این میانه هستند گروهی که خودمتناقض عمل کرده و می‌کنند. شاید شما آنان را در نظر دارید. کسانی که از یک سو نهی می‌کنند از ورود به این عرصه‌ها و از دیگرسو خودشان بهره می‌برند از همین افراد. مانند کسی که به علم خود عمل نکند، یا دکتری که سیگار را تحریم نماید و خود سیگاری باشد!
می‌دانیم و می‌دانید که همه حوزه را راست‌اندیشان پر نکرده‌اند، کژاندیش هم کم نداریم. نادان و غافل و گمراه و نفهم و البته جاهل به معنای مطلق کلمه هم بسیار هست. فردی که خلاف گفتار خود عمل کند، انسان جاهلی است که اگر به جهل بسیط دچار باشد، باید آگاه شود و اگر جهل مرکّب دارد باید به خدا واگذارش کرد که از انسان ضعیف کاری ساخته نیست، جز تذکر و پند و اندرز.

20- آیا حوزه برای طلاب علاقمند به ورود در این عرصه‌ها باید برنامه ریزی داشته باشد؟ چه برنامه‌هایی پیشنهاد می‌کنید؟
پیشنهاد کردم، در دولت مدیر سابق فن‏آوری اطلاعات مرکز مدیریت حوزه، که یک انجمن طلاّب تأسیس شود. یک پاتوق که هر چه طلبه این‌کاره هست گرد هم بیاید. البته بیشتر منظورم مباحث اینترنتی بود، ولی برنامه‌نویس‌ها هم می‌توانستند جایی داشته باشند. عرض کردم محلی در نظر گرفته شود مشابه یک باشگاه، یک هیئت، جایی که اعضاء بتوانند آزادانه در هر ساعتی از شبانه‌روز بیایند و بروند و قدم بزنند و چای بنوشند و گفتگو کنند. و البته ایشان هم موافقت خود را ابراز کردند. امّا پی‌گیری‌های بنده کم بود.
این امور نیاز به برنامه‌ریزی‌های مداخله‌گرانه ندارد. روندی است که خودبه‌خود آغاز شده و به همین منوال به پیش خواهد رفت. مهم ارائه خدمات اطلاعاتی و ارتباطاتی به این افراد است. اینان باید یکدیگر را بشناسند تا بتوانند شرکت‌های مشترک تأسیس کنند، کنسرسیوم بزنند، متحد شوند و انجمن‌هایی شکل دهند، تا از ره‏آورد آن قادر باشند پروژه‌های بزرگ را ساماندهی کنند. تا نشود مثل فلان پروژه که فلان مرکز آمده و کار پنج میلیون تومانی را داده یک شرکت با سی میلیون انجام داده، حالا سورس را هم نمی‌دهد، می‏گوید باید پول سورس را جداگانه بدهید. اکنون که طلبه‌هایی هستند که می‌توانند، اگر از پروژه‌ها مطلع باشند و با هم مرتبط، قطعاً می‌توانند بهتر به حوزه علمیه خدمت کنند. اگر چه وظیفه اصلی طلاّب چیز دیگری است و فقط در دوران ضرورت مجازند به برنامه‌نویسی.

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   116   117   118   119   120   >>   >

سه شنبه 04 تیر 24

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X